شکند گمانی ویچار

|

Sunday, March 27, 2005

شکند گمانی ویچار یا گزارش گمان شکنی که نویسنده او هزار سال قبل « مردان فرخ پسر اورمزداد» بودند و برای حل فلسفی خیلی از گمانهایی که همواره انسانها را مصلوب خود کردند بودند به شرح و باز گشایی ابتدایی ترین شیوه برای بدست آوردن حقیقتی که همواره به وسیله زمان و حاکمان دینی و سیاسی مدفون در ذهن شده بود میپردازد و آقای صادق هدایت آنها را ترجمه و آماده چاپ کرده بودند که به همان دلیل قبلی مسکوت مانده بود و حالا هم همتی شد برای آوردن انها به محیطی قابل دست رس برای همه تا شاید ره گشای خیلی از مشکلات و حقایقی باشد که ما همواره نیاز به دانستن آنها میباشیم تا باور کنیم تا آنها را پلی برای تعالی خود کنیم .
در مورد مطلب زیر باید عرض کنم این برگردان فصل سیزده کتاب بالا است که اول بیان و دوم تفسیر به وجود آمدن آبا و اجدادمان با زبان پیروان موسی میباشد که تمامی مطالب زیر دارای آدرسهای ایه ای میبود که به علت سر درگمی احتمالی از بیان آن صرفه نظر شده
شایان ذکر اینکه اسلام برپایه مسحیت و مسیحیت بر پایه یهودیت ایجاد شده و بیان اصول آنها نباید، دیگر را شامل نگردد اما احتمال اختلاف در حد لغات ویا زبانهای مختلف که بیان شده همواره وجود داشته است.
با تشکر از همه عصاری


فصل سیردهم
دیگر در ناسازگاری و یاوه سرائی نخستین نامه ، که آنرا را (مقدس) خوانند، و همگی بدان همرای هستند ، که ایزد آنرا بدست خویش نوشت و به موسی داد، چون (نامه مزبور) پر از اشتباهات قابل رد است برای آگاهی شما شمه ای از ناسازئیهای فراوان آنرا در اینجا آشکار میشازم
در آغاز نامه گوید، که : ((نخست زمین بی شکل و تهی و تاریکی و آب سیاه بود.وروح ایزد بروی آن آب سیاه متحرک همی بود پس ایزد گفت که «روشنائی باشد!» و روشنائی شد . روشنائی از آن زیرباو واز گونه نمود. او روشنائی را بروز و تاریکی را بشب گذاشت . او بشش روز این جهان و آسمان و زمین بیافرید. زیرا در روز هفتم آرامیدو آسایش کرد . از این رو کنون جهودان روز شنبه استراحت بکنند.
این نیز که: او آدم و حوا را بیافرید،ودر باغستان بهشت کرد، که آدم در آن باغستان برزگری و پاسبانی بکند.
آدنائی{لغت عبری آدنائی بمعنی یهوه اما به غلط عبری که جهودان دارند نام ایزد مالی بدین لفظها یاد کنند: ایلوهبم- آذونای _ اهمیا شد- اهیا ..} که خود ایزد باشد، به آدم فرمود ، که «که از همه درختان این باغستان بخور ، مگر از آن درخت دانش، چه هرگاه از آن بخوری بمیری» پس او ماری در باغستان کرد. آن مار حوا را بفریفته و گفت که: از این درخت بچین بخوریم ، و به آدم بدهیم . او نیز چنان کرد. آدم همچنین بخورد،و چنان دانشی یافتند که نیکرا از بد تمیز داده و نمردند . ایشان دیدند و دانستند که برهنه هستند .زیر درختان پنهان شدند . واز شرم برهنگی، برگ درختان بر تن خویش پوشیدند.
پس آدنائی به باغستان شده و آدم را بنام خواند که کجائی؟
آدم پاسخ داد که : اینجا زیر درختان هستم ،زبرا که برهنه باشم.
آدنائی خشمناک شد،و گفت که : که ترا آگاهی داده که برهنه هستی؟ مگر تو از درخت دانش که گفتمت مخور خوردی؟
آدم گفت که : این زنی که تو بمن ددی ، مرا فریفت و خوردم.
وآدنائی از حوا پرسید : چرا تو چنین کردی؟ حوا گفت که : این مار مرا بفریفت.
و آدم و حوا و مار هر سه را نفرین نموده و از باغستان بهشت بیرون کرد.
او به آدم گفت که : خوراکت از پاک کردن عرق پیشانی و دم زدن بینی بدست آید ، تا فرجام زندگیت . در زمینت ،همه پلیدی و نجاسات برود
او بحوا گفت: آبستنی تو با درد و دشواری و زایشت با رنج گران باشد.
او به مار گفت: در میان چارپایان و ددان دشتی و گوهی نفرین کرده باشی. ترا پا مباد . روشت بروی شکم و خورشت خاک باد و میان فرزاندان تو با زن کین و دشمنی چنان باشد که فرزندان ایشان ترا سر کوبند.
این نیز گویند که : او این گیتی با هر چه از هر چیز که در آنست برای مردان کردو آفرید او مردم را بر همهء آفریدگان و آفرینش و تر و خشک فرمانروا کرد.
کنون شمه ای به باطن هرزه درائیها و فریبندگی گفتار ایشان میپردازم، آیا آن زمین بی شکل و تهی و تاریکی و ایزد. و روحش و آب سیاه کجا و بکدام حد بود. یا خود ایزد چگونه بوده است؟
پیداست که او روشن نبوده. زیرا چون روشنائی را دید. از انجا که آنرا ندیده بود باو واژگون نمود. اگر گویند که :تاریک بود ،پیداست که اصل تاریکی ضد روشنائی است. اگر گویند که :تاریک نه ، بلکه روشن بود در صورتی که خود روشن بود ، چرا چون او روشنائی دید شگفت نمود ؟و اگر گویند که :نه روشن بود نه تاریک ، باید سومین بار {فرض دارند} که نه روشن بود نه تاریک ، و گرچه چطور میتوانست روشنایی که بیند در صورتیکه جایگاه و مسکنش در تاریکی و آب سیاه بود و هرگز روشنائی را ندیده بود؟او ایزدی را از کجا آورده بود؟ زیرا اکنون نیز هرکه در تاریکی بماند روشنائی را نمیتواند به بیند . این نیز (بایددانست) که ، اگر مبدا و جایگاهش تاریکی بود، چگونه توانست در مقابل روشنائی ایستادگی بکند؟چه، این آشکار است که تاریکی در مقابل روشنایی ایستادگی نمیتوانند زیرا که آنرا میراند و سر افکنده میسازد.
دیگر اینکه : آن زمین بی شکل و تهی ،باکران بود یا بیکران ؟ اگر محدود بود آنکه بیرون از آن بودچه بود؟ اگر بیکران بود، نا محدودی آن بکجا رفته بود چه بود زیرا چنانکه همه مینیم، این زمین و گیتی آن نیست که در نخست بوده است.
اینکه آدنائی گفت ،که :در روشنائی باشد و روشنائی شد! پس باید دانست که آدنائی پیش از آ« روشنائی وجود داشته ، چون زمانی که همی خواست رو شنائی بکند ، فرمانی به بودن آن داد، پس او به تفکر اندیشید که روشنائی چگونه باشد، خوش گوهر و یا بد گوهر است. و اگر روشنائی به چگونکی خویش ، در دانش و اندیشه ء آدنائی یافت میشد، پیداست که روشنائی همیشه در دانش و اندیشهء آدنائی میبود. و نیز بیرون از او بوده، زیرا که نمیتوان هیچ چیز را دانست و دریافت، مگر آنکه وجود خارجی آن ثابت شود . اگر روشنائی همیشه میبود. از آنرو آفریدهء آدنائی است؟ و اگر گویند که : روشنائی به چگونکی خویش در دانش اونبود،آیا او روشنائی را خواست ولی ندانست که چگونه میباشد؟ بسیار احمقانه است. یا چگونه ممکن است کسی با فکر بیندیشد بچیزیکه هرگز فکر نکرده و ندانسته؟
و این نیز (باید دانست) ،که فرمان به بودن روشنائی را بچیزی داد یا بهیچ چیز ؟ چه؟ این محقق است که فرمان به فرمانبردار باید داد، اگر او (فرمان) به وجود روشنی داد ، آن خود روشنائی بود، و اگر او فرمان به نیستی داد، پس چگونه نیستی فرمان آدنائی را شنود؟ و یا او چگونه دانست «چنین است خواهش آدنائیکه روشن باشم؟» چه، نیستی فرمان آدنائی نمیشنود ، پنداری که او نداده است ، زیرا نیستی هیچ فکری کردن نمیتواند، آنکه نیست ، ناگزیر دانا به هستی و پیش بین نیز نمیباشد، چگونه میدانست که آدنائی به چه جور میخواست که «باشم» تا بهمان جوری که میخواست بشود؟
اگر گویند که روشنائی از گفتار آدنائی شد ، که او گفت :« باش» و شد در صورتی که گوهر آدنائی تاریکی بود ، و نیز هرگز روشنائی ندیده بود ، آن روشنائی چگونه از گفتار میتوانست بشود؟ چه ، آشکار است ، که گفتار زائیده اندیشه است؟
اگر گویند، گفتار او روشن بود این سخت دشوار باشد ، چه ازاین قرار باید روشنائی ثمرهء تاریکی یا ، یا تاریکی تخمه و روشنائی تجلی آن باشد ، یا اینکه روشنائی در تاریکی نهفته باشد . چنانکه گفتم: فرمان جز بفرمانبرداد نشاید داد.
پیداست روشنائی باشد . پس فرمان سزاوار است.
دیگر ، اینکه چون او آفریدگان و آفرینش و آسمان و زمین را بشش روز پرداخت و بیافرید، در روز هفتم از انکار آرمید ، پس چون او این گیهان رااز چیزی نیافرید و فقط از فرمانش بود که «باش» و شد. درنک شش روزهء ام از بهر چه بود؟ زیرا اگر بگوئیم که همان گفتن : « باش» او را رنج چندان بود که شش روز درنک نمود. خیلی بد نما میباشد ، از او رنج بردن سزاوار نیست ، اگر کسی قادر و تواناست که از نیست هست بکند ، بدون درنک نیز ممکن میباشد.و اگر ناتوان است که بدون روز و زمان بیافریند ، در باره چنین کسی سزاوار نیست بگویند از نیست میآفریند.
و دیگر اینکه ، اگر شمار روزها از خورشید دانسته شود پس پیش از آفرینش خورشید شمار روز ها از چه میدانستند؟ چه ، میگویند که او خورشید را روز چهارم به چهارشنبه آفرید؟
این نیز که : چرا بایستی روز هفتم آسایش و استراحت بکند ؟ چون اورا برای آفریدن و ایجاد گیهان که گفت « باش» چندان درنک رنج بود! چگونه آنروز شمرده شود که او میبایستی بیاساید و رعایت رنج خود را بنماید؟ چه، اگر او گفت : بتش « باش» میبایست که رنج و آسایش او در همان زمان بوده باشد.
دیگر اینکه او به چه علت و بهانه آدم را با حوا بیافرید؟ تا اینکه خواهش او را بجای بیاورند، پس چر آنها را اینگونه نیافرید تا از کامروائی او روی نگردانند؟ چه؟ اگر او پیش از کار میدانست ، که ایشان فرمان شنو نباشد و بالاخره آنها را آفرید، کنون تحقیر کردن و برایشان خشمگین شدن بی سبب است چه آشکار است که خود آدنائی ارادهء استواری نداشته، پر آرزو بود و ظاهرا" با کامروائی خویش دشمن و مخالف میبود. اگر او پیش از کار آنها را نمیشناخت و نیز این ندانست که فرمانش را نمیشنوند ، پس نادان و بد شانس است. اگر گویند که مرادش این بود که نکنند، پس چرا فرمان بکردن داد؟
ایشان را از نکردن چه گناه است؟ چگونه رود اسپی که او لگام یوغ زنند و با تازیانه تهیج بشتاب کنند؟ ازین گفتار نشان و علامت ریا کاران آشکار میشود که اراده و فرمان ایشان با یکدیگر متباین و ناسازگار است.
و اگر اراده و مقصود او از این بود که خواهش او روی نگردانند کنون زور و شایستگی ایشان به سرپیچی از اراده او بسیار اوجمند تر و تواناتر از اراده ء او بر نگشتن بوده است ، اگر مقصود ش به انحراف ایشان از اراده او بوده و نیز بدان آگلهی میداشته او فرمان به بر نگشتن داد کنون آدم مستمند چگونه میتوانست از این فرمان به بر نگردد؟ قصد اساسی او به بر نگشتن را نقض میکند و اراده و دانش او نیز لغو میشود.
دیگر اینکه ، او آن باغستان را چرا و برای چه سودی پرداخت و آفرید،
و درخت دانش را که خود او فرمود: «مخورید» و نیز او اندرز به نخوردن از آن کرد، آفرینش چه لزومی داشت؟
از اندرز و فرمایش پیداست که او دوستدار دانش کم و نادانی است، و تمایلیش بدان بیشتر از دانش و دانائی میباشد . نیز سود او از نادانی بیشتر بود.چه، تا هنگامی که ایشان از درخت دانش نخورده نادان بودند ، و نسبت باو نا فرمانی و زیان کار نبودند، همینکه ایشان دانش یافتند، بر او نا فرمان شدند. او از نادانی ایشان غمی نبود چنانچه از دانائی ایشان ، بر ایشان تحقیر کرد و خشمگین شد. ایشان را ب خواری بسیار و بر آبروئی از بهشت بیرون کرده بزمین افکندند. خلاصه اینکه علت ظاهری پیدایش دانش مردمان در گیتی از مار و فریبندگی شد.
این نیز گویند که : همه چیز را برای مردم آفریدو از این قرار پیداست که او آن درخت را نیز برای مردم آفرید. او مردم را بهمهء آفریدگان و آفرینش فرمانروا کرد. اگر چنین است ، کنون به چه سبب از آن درخت که از خودشان بود چشم بپوشند؟
ازین گفتار نیز پیداست ، که او را بهیچوجه دانش نبود، زیرا اگر او فراز به باغستان آمد و بانک کرد و آدم را بنام خواند که « کجائی؟ » برای اینست که از مکان آدم آگاه نبود.اگر او بی پاسخ میماند ، آیا از جای آدم آگاه نمیشد؟ اگر نیز بانک او پیش ار دیدنش نبود که او از آندرخت خورد یا نه، ازین نیز که کی و چگونه و که خوردو که فریفت آگاه نبود، اگر آگاه بود چرا پرسید: « مبادا هرگز تو از درختی که فرمودم مخور ، خورده باشی» و در نخست که نزدیک آمد تحقیر آمیز نبود ، پس چون او ندانست که خوردهاند ، بر ایشان تحقیقر آمیز و خشمگین گردید.
از کمی دانش او نیز اینکه ، مار مدعی خود را آفرید و با ایشان به باغستان کرد. یا چرا او باغستان را چنان مستحکم نکرد ، تا آنکه مار و دشمنان دیگر نیز اندر آن نروند؟
دروغزنی او نیز از آنجا پیدا که او گفت که : هرگاه از این درخت بخوری بمیری ، ایشان خوردند و نمردند، بلکه نیز دانشمند گردیدند ایشان نیک را از بد تمیز دادند!
این نیز که تا چه اندازه دانش و خواهش و فرمان او سست و متناقض است ، زیرا اگر او میخواست از آندرخت بخورند و فرمان به نخوردن داد . او آگاه بود که میخورند. کنون پیداست که خواهش و دانش و فرمان او هر سه با یکدیگر متناقض میباشد.
این نیز که هرگاه آدم گناه کرد ، نفرینی که او ( آدنائی ) به نسل همگی مردمان در زمان مختلف میکند بیداری است . بهر طریقی که پندارم ، بیهوش و نادان و هرزه گو میباشد.
در این در بعلت درازی گفتار بهمبن اکتفا میشود.



|

Saturday, March 26, 2005

دنباله
تکه های از باب یازدهم (( شکند ویمانیک ویچار )) 1 پیش ازین درباره سفسطه و هرزه درایی و راست ( راست نگرشتی ) نوشتم 2 تا دانشمند بدان بنگرد. 3 نخست او ( ایزد ) یک بنیاد ( مبدا ) نیک اندیش ( هوسکال ) است ؛4 چون چون گوید که : « ایزد یکی است ، نیک کردار و دانا و توانا و آمرزیده و بخشایشگر میباشد 5 چون گربه و بزه و راستی و دورغ و مرگ و خوبی و بدی از اوست »{ قران سوره تغابن 64- -13 -14-18- و سوره روم 30 آیه 40 0 خدایی که جزا او خدایی نیست آموزنده و بخشاینده است دارای نهان و آشکار و برزگ فرزانه خدایی که شما را بیافرید پس شما روزی دادپس شما را بیرند پس شما را زنده گرداند.)}
6 اکنون باید از ایشان پرسید ،7 ک: « ایا ایزد همیشه امرزنده و بخشانیده و نیکو کار و دادگر و بهمگی آنچه هست و خواهد بود داناست و بهر چه آرزو کند کامروا میباشد و نیز میانجیگری او از روی داد است یا چنین نیست ؟» 8 چه اگر او آمرزنده و نیکو کار و بخشایشگر است ، پس چرا اهریمن و دیو و اینهمه گروش های بد دوزخی را با وجود آمرزیدگی و نیکو کاری و بخشایشگری خود برای آفریدگان خویش روا داشته است؟
9 اگر او نمیدانست دانایی و آگاهی مطلق او کجا بود؟ 10 اگرش نخواست که زیان و بدی را از آفریندگان باز دارد و هر کس را جدا گانه نیکی بدهد ، دادگری و میانجیگری او بکجا رفته ؟ 11 اگرش شایسته نبود که نداد ، توانایی مطلق او از چیست ؟ 12 هر کس چون نکرد بدان پی تواند برد 13 مگر گوید: هر نیکی و زیان از ایزد باشد ، جز هنگامی که این چهار صفت ( هنر ) که بایسته ی الوهیت ( ایزدی ) هست : اگاهی مطلق و توانایی مطلق و خوبی و بخشایشگری را زاید بر ذات او دانند14 و گرنه چاره ی دیگری نیست ، 15 چون هر گاه یکی ازین چهار صفت را ازش جدا کنند ، پس ایزدی او کامل نمیباشند . 16 چه اگر ایزد همه آگاه و توان و خوب و بخشایشگر باشد ، پس کسیکه همه آگاه و همه توان و خوب و بخشایشگر نیست ایزد نمیتواند باشد .
17 دیگر اینکه چون او خداوند کامروا بهر کس و بهر چیز بود ، چرا ملک و شهریاری خویش را چنان از هر گونه دشمن و ضد (پتیاره ) نگهبانی نکرد ، تا هیچ چیز نیز از مستمندی و ستم و بیدادی گله مندی ( گرزشنی ) برای هیچکس در شهریاری او نباشد ، 18 چه خداوندی و شهریاری را مردی برازنده ی خداوندی و شهریاری باشد که ملک و شهریاری خویش را چنان با خرد خویش تواند پاسبانی کند که دشمن را از کردار خود یارایی کاستی ( کهستن ) و گناه و زیان نباشد ، 19 یا چون دشمن به کار او طمع کند ( نیازد) ناتوان باشد که از منش دوستان خود او را با ؟؟ارد و هر کس را نامستمند تواند کرد.
20 دیگر اینکه : چون پیروز و چیزه و توانا (پادباوند) باشد ، 21 آن پیروزی و چیری بر دشمنان و ضد (همبیدی ؟) بر که میتواند باشد؟ 22 زیرا برای پیروزی بر دشمنان باید ضدی وجود داشته باشد ،23 سزاوار نیست که مخالف و دشمن خویش بوده باشند ؛ 24 تا زمانی که دشمن و مخالفی وجود ندارد ، برکه میتوان پیروز مند و چیره شد ؟ 25 اینگونه پیروزی و چیرگی گفته نشود. 26 زیرا گاوان و گوسپندان نیز زمانیکه مخالف و ضدی ندارند بر خویشتن چیره و پیروزمند میباشند،27 دیگر اینکه : ایا دانشمند به ایزد ی و بزرگی خویش خورسند است یا نه ؟ 28 اگر مرد دانا خورسند است ، پس او خرسند میباشد باینکه با دانش خویش دشمن و گناهکاری بیافریند و همه ی آنچه که ملک را فاسد کند با دانش و خواهش خود بود ملک و آفریدگان روا دارد 29 چگونه سزاوار است که گناه و زیان ایشان را خواستن و خود بر ایشان دشمن و نفرینگر بودن و دوزخ را آماده کردن و سبب زیان مردم شدن؟

30 دیگر اینکه : هرچه گوید باید راست ئو باور داشت یا نه؟ 31 اگر به راستی گوید و می توان باور کرد که می گویید : « من دوست کربه و دشمن بزه ام .» 32 همیشه گناه و گنهکار بیشتر میافریند تا ثواب و ثوابکار .33 راستگوئی کجاست ؟
34 دیگر اینکه : آیا اراده او خوبی یا بدی است؟ 35 اگر اراده او بدی است ایزدی او کجاست؟ 36 اگر ارده او بر خوبی است ، پس چرا بدکاران و بدی بیش از خوبی و خوبان است؟
37 دیگر اینکه:او بخشایشگر است یا نه؟ 38 اگر بخشایشگر نیست، پس ایزدی او کجاست ؟ 39 اگر بخشایشگر است، پس چرا گوید که: « دلهل و گوشهای و چشمهای مردمان را بستم تا ایشان نتوانند اندیشهدن و گفتن و کردن مگر آنچه که من بخواهم؛ 40 ایشان از وجود مهان و آزادگان بی نیازند، 41 کسانی هستند که به انواع مرگ گشته شوند و بدوزخ جاویدان افکنده شوند. 42 تا آنهایکه باز بیافرینم ثواب کننده خوبی باشند!» 43 کنون نیز آنهائی را که بعد بیافریند آزار کننده شدند، 44 و از انهای که پیش بودند جنایتکارتر و گناهکارتر باشند.
45 دیگر اینکه : اگر او را هر چه کند با دانش و سببی بکند،46 پس اگر او را هیچ ضد و دشمنی نبود، چرا نخستین کار یکه اوآماده کرد و انجام داد، پرستندگانش به دیو منشی و نافرمانی ایستادند و مردمان و نابکاری (دروندی) گمراه و دوزخی گشیند{اشاره به سقوط آدم میباشد} 47 اگر او ندانست که گمراه شوند؛سزاوار بود آزمایشی در کار بکند، 48 که اکنون بیش از هزاران هزار که او پرداخت ، که بایستی او را بپرستند و از فرمانروائیش شاد باشند همگی نافرمانی و بد اندرز شدند.49 زیرا مردم با آن دانش کم ، چنان اماده و ساخته نشدند چنانچه آرزوی مردمان است 50 اگر نیز چیزی اماده کنند و بازند که نباید باشد و بشود چنانکه آرزو یشان بوده است ، دوباره برای ساختن چنین چیزی پافشاری نکند بلکه از آن بپرهیزند.
51 او که خداوند توانای مطلق و دانائی مطلق است ، تا کنون از با چیزهای بیشماری که آفریدن بیشماری که آفریدو اماده ساخت یکی نیز چنانکه آرزو میکرد نبود و نشد ، هنوز نیز از اماده کردن و آفریدن بسیاری چیزهای تازه نمی پرهیزد!52 زیرا چون افریدگار یکی از نخستین فرشتگانی بود، که از روی مهر ورزی او را برای چندین هزار سال از اتش آماده کرد ، 53 چنین گویند که همواره پرستش او را میکرد؛54 در انجام بواسطهء سر پیچی از یک فرمان او ( ایزد ) که : «باید نخستین مرد که من از گل آماده کردم سجده (نماز)
بکن..» 55 رستگاری ناسزائی اشکارا در بارهء او مقرر داشت .56 پس چنانچه به گل خشمناک شوند و نفرین کنند ، او را خوار کرد ،57 و به دیو منشی و دروغزنی گمراه شده او را از بهشت بیرون کردند، 58 و باو زندگی هزاران سال و خداوندی جاودانه بخشند!59 چنانکه او گفت : « من میروم بندگان و پرستندگان را گمراه سازم و بفریبم.» {قران سوره 15 آیات 26 تا 40 _و جن را از پیش آفریدیم از آتش سموم و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من آفریدگار مردمی از گل از لجن بد بوبویم پس چون آنرا گستردم و در آن از روان خویش بدمیدم پس سجده کنان بر زانو زدند پس فرشتگان همه با هم بخاک افتادند جز ابلیس که سرباز زد از اینکه با سجده کنندگان باشد ، گفت ای ابلیس برای تو چارهای جز اینکه سجده کنندگان باشی نیست . گفت نشاید که من به بشری که از گلی از لجن بدبو افریده ای سجده کنم .گفت پس از آن (بهشت ) بیرون شو که تو بسنک رانده شده هستی و بر تو تا روز قیامت نفرین خواهد بود . گفت پس بمن مهلت بده تا روز رستاخیز گفت پس تو از مهلت دادهشدگانی نا روز وقت معلوم . گفت پروردگارا چون تو مرا ازراه بدر بردی من نیز در زمین آنها را بفریبم و همگی را از راه بدر برم بز آز انهان که بندگان مخلص تو باشند }
60 و او (ایزد) بمیل خویش ، زیان کنند و ضد را آفرید! 61 در انجام نیز آن مرد را که از راه دوستی و آزرم و برزگترین ( بهشت ) فرشته و بیساری از پرستندگان فرمان داد که او را کرنش کنند ، 62 به بوستان بهشت فرستاد 63 تا کشاورزی کند و از همهء میوه میوها بخورند، 64 بجز ان یک درخت که فرمود: « ازآن مخور !» {پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آنرا بکند و انرا محافظت نمایند 17- اما از درختن معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزیکه از آن خوری هر آینه خواهی مرد.-سفر پیدایش باب دوم} {و بدن درخت نزدیک مشوید و گرنه از ستمکاران باشید قران} 65 و با آنها فریبنده و گمراه کننده را آماده کرد ، 66 و در بوستان گذاشت 67 کسانی مار {9- و ان اژدهای برزرگ و مار قدیم که به ابلیس و شیطان مسمی است که تمام مسکونه را میفریبد مطروح شده برزمین انداخته شد و فرشتگانش نیز باوی افکنده شدند}مکاشفات یوحناباب دوازده {2- و اژدها یعنی آن مار کهن را که ابلیس و شیطان است گرفتار نمود و او را تا مدت هزار سالبند نمیود مکاشفات یوحنا باب بیست ، کسانی اهریمن 68 واو خود آرزوتمایلی به خوردن آن بمردم داد. 69 پس بدست گمراه کننده فریفته شدند که : « از ان درخت بخور » 70 برخی گویند که او به آدم گفت ،71 بسبب آن تمایل خوردن (چیهر خورداری ) ، ایشان خوردند. {مقابله شود با سفر پیدایش باب سیم ایه 1الی 6}
72 پس از خوردن چنان دانشمند شدند که ایشان بد و خوب را شناخته و دانستند {7- آنگاه چشمان هردوی ایشان باز شد –سفر پیدایش باب سیم }73 از آن یک اندرز که فراموش کردند ، از احترام برزگ و مهربانی بی بهره گردیدند، 74 آن فراموشکاری باعث بهانه از ایشان شد ، او (آدم ) با زنش با خشم زیاد و بی آزرمی از بوستان بهشت بیرون رانده شدند{ 23- پس خداوند خدا او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که آن گرفته شده بود بکند 24- پس آدم را بیرون کرد بطرف شرقی باغ عدن کروبیان را مسکن داد.سفر پیدایش باب سیم } {الم انهکماعن تلکما الشجره و اقدلکمان ان الشیطان لکما عدومبین –شمارا نهی کردم و گفتم در پیراون این درخت نگردید و متابعت سخن دشمن نکنید –اهبطوا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو ولکم فی الرض مستقرو متاع الی حین – هر چهار برزمین شوید و اقرار گیرید و هر یک دیگری را دشمن شدند (آدم و حوا ابلیس را دشمن شدند و ابلیس فرزندان او را و حوا ما را دشمن شد}76بدست آن دشمن فریبده و گمراه کنندبدست دشمن فریبنده و گمراه کنده سپرده شدند؛77 بدنسان اراده ی خویش را میان ایشان روا داشت ، تا انرا بکار بندند ، 78 کنون بیدادی ، فرمان بی علت و پس خردی و کم دانشی و یاوه تر و زیان رسانتر ازین کدامست؟ 79 این نیز که ان بوستان را چرا چنان مستحکم و استوار نکرد که ان فریبنده در آن شود؟{ در در سیزده بند -142 دیده شود }
80 کنون نیز آن ( فریبنده) با از بندگان و پرستش گکننگان او را گمراه کرد و کند 81 و بهمین سبب بسیاری از پیغمبران و فرستادگان (وخشوران ) را نوبت بنوبت برای گیتی برگزید ؛82 که :«بندگان مرا ازدست آن فریبنده رهایی بخشند،83 و آنها را براه و رسم راست آوردند»{22-زیرا خداوند بخاطر نام عظیم خود قوم خود را ترک نخواهد نمود چونکه خداوند را پسند آمد که شما را برای خود قومی سازد 23- و اما من حاشا از من که بخداوند گناه ورزیده ترک دعا کردن برای شما نمایم بلکه راه نیکو و راست را بشما تعلیم خواهم داد.» کتاب اول سموی یل باب دوازدهم} 84 و نیز آن پرستش کنندگان و پیغمبران خویش که کوشش آنها مردم را براه راست و موعظه (پندپ9 نیکو آورده بود ، همگی به اراده ی او بمرگ دشوار ( شکنجه) تسلیم و کشته شدند. { 49- ازین رو حکمت خدا نیز فرموده است که بسوی ایشان انبیای و رسولان می فرستم و بعضی از ایشان را خواهند کشت و بر بعضی جفا خواهند کرد –انجیل لوقاباب یازدهم }
85 آن مبدا ی فریبنده و گمراه کننده جاودان زنده است ،86 تا کنون نیز ارادهی او به بفریبندگی و همراهی پیروز مندتر و کامرواتر از آن ایزد میباشد ؛ 87 زیرا فریب خوردگان و گمراهان خیلی بیشتر از راست راهان و نا گمراهان میباشند.
88 دیگر اینکه هر چه او کند بسببی است یا نه؟ 89 اگر بی سبب کند کار بیهوده است 90 کسیکه کار بیهوده کنئد سزاوار نیست به عنوان ایزد ستایش شود 91 اگر برای سببی کند 92 پس در صورتیکه هیچ ضد و مخالفی وجود نداشت ، اینهمه آفریدگان مانند دیومنشان و مردم نا فرمان که بر ضد اراده ی او کمی کوشند و گمراه کننده میباشند و آفریدگان بیشماری که بی سود از بهر چه بود؟
93 دیگر اینکه : اگر او همهی اینها را میدانست و خواست که بشود در خور او نبود که با دانش و اردهی خویش چیزی بیافریند که از آن پشیمان شود و در برابر ارده و فرمان ائ ایستادگی کنند ،94 و دشمن پیغمبران و کارفرمایان ( کامشنگران) خویش بوده باشند.
95 اگر گویند که : « این ضد ( پتیاره) را اصلا خوب و نیکو آفرید ، سپس آفریدگان به بدی و گمراهی گراییدند » 96 اینکه گویند او توانای مطلق است ف بهمان سبب ارده ضد بگراییدن به بدی و گمراهی آفریدگان چیره تر و زورمند تر از ایزد میباشد 97 چه در زمان بدی نیرومند تر از خوبیاست.
98 دیگر اینکه گنهکار نیز به اراده اوست 99 او خود منش گناهکاران را گمراه کرد؛ 100 او خود تخم بزه را کاشت 101 چونکه رویید پس ریشه خود را از کجا داشت ؟102از کدام نیروی دادگری یکی کشتهشد و دیگری را پاداش دادند؟103 دیگر اینکه این جهان را بعلتی برای رامش و آسایش خود و نیکی مردمان افرید و داد یا بدون علت برای گرفتاری و رنج ( شتاب ) و فریب خویش و درد و مرگ مردمان؟104 چه اگر او بی سبب آفرید کار بیهوده ای بود 105 چیز بی جهت از دانایان پذیرفتنی نیست.
106 اگر او بعلتی افرید ، برای شادی خود و آسایش و نیکی مردمان بوجود آورد ،107چرا آنرا آبادان و پر از نیکی نیافرید؟
108 اگر از آراستن مردم و آفریدگان مقصود رامش و نیکی بود ، از کشتن و فساد چه سود داشت ؟ 109 اگر منش جنایت را او بمردم نداد ، او کیست که از فرمان خود و ارادهاش فکر و جنایت میدهد؟110اگر او خود داد و اکنون آنها را بعیب ( آهو) گیرد، پس راستی و میانجیگری او از چه است؟111 زیرا مردم نیز با دانش کم و کم خردی پس تا میتوانند شیر و گرگ و خرفستر(جانوران موذی) دیگر را میان جوانان و زنان آبستن خویش نمیگذارند، 112 تا میتوانند آنها را بکشند.113 کنون ایزد بخشایشگر اهریمن و دیو را چرا بجان آفریدگان خود رها کرد، 114 بدنسان انها را کور و گمراه و نابکار و دوزخی کرد؟115 اگر برای آزمایش افرید، چون میگویند {سوره ملک} آن بدرا از لحاظ آزمایش برای افریدگان بوجود آورد؛ 116 چرا انرا پیش از آنمردم آفریدگان نشناخت؟117 چه کسیکه دستورش بر پایهی ازمایش باشد آگاه مطلق خواهنده نمیشود،118 خلاصه اینکه اگر هیچ ضد (هممال) و مخالفی (پتیاره) برای ایزد نبود میتوانست همه ی آفریدگان و آفرینش را بی گزند بیافریند، چرا اینگونه نکرد؟119 آیا ارادهاش نا توان بود؟ 120 اگر او خواست و نتوانست ، توانایی او کامل نیست؛121 اگر میتوانست و نخواست ؛بخشایشگر نمیباشد؛122 اگر میدانست که:« ازین افریدگان افرینشی که بوجود آورم ، کسی یا چیزی باشد که بکام من نیست» 123 و در انجام بیافرید؛ 124 پس کنون اینهمه نا خورسندی بخود راه دادن و پیوسته خشمناک شدن و نفرین کردن{قوم بنی اسراییل} و بپاداش بدوزخ افکندن بی سبب است.
125دیگر اینکه اگر همه جنایت ( بزه منشی) و ارتکاب جنایت (بزه کنشی ) و گناه که مردم اندیشند و گویند و کنند ، همچنان نیز بیماری و در ویشی ( فقر ) و پاداش زیان و دوزخ جز اینکه به اراده و فرمان ایزد باشد شایسته نیست ؛ 126 کام و توانایی ایزد همیشگی است ، 127 زیرا که خود او نیز همیشگی است ؛128 نا امیدی از رستگاری جاوید و از زیان و پاد فراه کنون نیز مححق است، 129 چنانکه بارها گفته شد ، که هیچ استاد با فرهنگ ( فرهنگود) نیست که بتواند خود را از فریب بدی و خواهشها باز دارد ؛ 130 اگر پرستندگان از همان پرستندگان و دستوران باشند که بمردمان این اندرز دادهاند که : « جنایت (بزه) و گناه نکنید !» 131 چه میخواهند از ارده و فرمان ایزد سر باز زنند {بی ارده و فرمان او گناه و بدی نمیتواند وجود داشته باشد ، چنانکه در بند 125 ذکر شد}132 این نیز که چون اراده ی هر کس هم بزهکار است و هم نیکو کار پیدا نیست که نکو کاری نیکو کاران و یا جنایت بد کاران را میپسندد!
133 این نیزپزشکانی که بامید روان بیماران را دارو دهند، 134 ایشان درد و بیماری را براندازد 135 ایا ازین کردار ایشان کار نیکی بخویش کرده باشند،136 یا اینکه بپاداش دوزخ را پیرایش کنند؟ 137 و آنهاییکه از راه علاقه ی روحانی ( روان دوشارم) بدرویش نیاز و درویشی آنها را بر طرف سازند، 139 چگونه از ان کردار کار خوبی به خویش کرده باشند؟140 بی شک ایشان گناه بزرگی مرتکب شوند .141 اگر گویند که :« آن پزشکان و درمانی که کنند ، همچنین کسانیکه بدورنشان و ازردگان چیز دهند به اردهی ایزد باشد .» 142 آسانتر و منطقی تر و بیشتر در خور ایزد بود اگر ایزد ضد و مخالف میبود ؛ بیماری و درویشی را نمیداد ، 143 تا اینکه ایشان را خود بیمار و درویش کند و بمردمان فرمان دهند که :« شما ایشانرا تندرست و بی نیاز کنید !» 144 اگر گویند که : « مقصودش این بود ه که آن پزشکان و دهندگان را بپاداش نیکی بنماید، 145 ایشان را با نیکی جاودانی به بهشت جای دهد.» 146 این بنگرید که : او از بیداد گری و ناتوانی برای نیکی و شادی و بر آوردن خواهش بندگان دیگرش ، مایه زیان بسیاری از بیگناهان میشود که مستمد و درویش و نیاز مند و بیمار باشند ! 147 این نیز که برای او ممکن نیست که نیکی و آبادی بکسی دهد مگر از راه مستمندی و درد و بیچارگی دیگران ؛ 148 کردار او نشان میدهد که کامکاریش از بند ضد آزاد نمیباشد . 149 اگر گویند که آن بیماران و در ویشان را بپاداش به نیکو یی در بهشت مینویی (لاهوتی ) جاویدان بفرستند ، 150 چنین بدست میاید که کاملا نمی تواند پاداش مینویی بدهد مگر به وسیله در ماندگی در زندگی نا سوتی ( گیتی ) 151 این نیز که ایجاد بد بختی در زندگی مادی بی پرستش و بی منطق و بی پیش بینی و از روی تصادف است ؛ 152 پس بیچارگی پاداش بهشتی مشکوک و باور نکردنی است . 153 چون در ماندگی قبلی بی علت بود ، پاداش بعدی نیز بی سبب و احمقانه است ؛ 154 این نیز که هیچ آزادی بعدی بدست نمی اید مگر پس از مستمندی قبلی علتی ندارد
............................................................................
200 این نیز گویند که : « او ( ایزد ) مرگ و درویشی را باین علت بوجود آورد تا مردمان ارزش زندگی و تندرستی و توانگری را بیشتر شناسند ، 201 و به ایزد سپاسگزار تر باشند .» 202 آن کردار بی منطق او را بنگرید که بدانگونه او زهر بمردم میدهد تا ارزش و بهای پادزهر را بی افزاید !203 تا آن پاد زهر را گرانتر و ارزمند تر بفروشد 204 تا از کدام میانجیگری (ایزد ؟) ناشی میشود که برای شناختن ارزشی نیکی ، بدیگر بیگناهان درد و مرگ و زیان روا دارد ؟ 205 دیگر آنکه گروهی از ایشان گویند که : « ایزد بهمه ی آفریدگان و آفرینش پادشاه است ،206 زیرا که آفریدگان همه از آن خود او هستند ، 207 چنانچه باید و خواهد با آنها کند و ستمگر نمیباشد ، 208 چه چیزی ستمگری کنند که از خودشان نباشد 209 پس کسیکه همه ی چیزهای از خودش است ، چنانچه خواهد با آنها رفتار کند و ستمگر نیست { 20- نی بلکه تو کیستی ای انسان که با خدا معارضه میکنی ایا مصنوع بصانع میگوید؟ که چرا مرا چنین ساختی؟ 21 – یا کوزه گر اختیار بر گل ندارد که از یک خیره ظرفی عزیز و ظرفی ذلیل بسازد ؟- باب نهم ، رساله پولس رسول به رومیان }
210 این را بدانید که اگر پادشاهی نیز ستم کند ستمگر خوانده نخوانده نشود 211 این مانند آنست که پادشاهی دروغ گوید و راستگویش پندارند ،212 مانند اینکه چون پادشاهی جنایت گناه و دزدی کند و تاراج نماید گناهکار خوانده نشود 1 231 همچنانکه آن بزرگوار ( هو فرورد) روشن پسر آذر فرنبغ مثلی ( انگوشید ه ) گفته است :214 « چون دیدند مردی با خری نزدیکی همی کند ، 215 چون پرسیدند که : این کار نکوهیده چرا میکنی ؟ 216 او پوزش خواسته گفت که : خر مال خودم است »!
................................................................................
245 دیگر اینکه همه چیز در جهان ازین بیرون نیست که نام نیک و یا بد دارد ، 246 اگر گفته شود که : « خوبی و بدی از ایزد و از اراده ی ایزد آماده است » 247 آن اهریمن مستمند بی جهت بد نام شده ، زیرا بی گناه و بی بنیاد است و نیز هر گز بد و سر کش ( باز سر ) نبوده و نخواهد بود ، 248 چنانکه در کتاب گوید که : اهریمن باز سر شد و او را از بهشت بیرون راندند .{بند 59 } بی علت است، 249 زیرا آن باز سری و نا فرمانی نیز به اراده ی ایزد بوده است .
250 اگر نیز گفته شود که : « نیکی از ایزد و بدی از مردم سرزده » پس اهریمن بی بنیاد و بیگناه است و نفرین و نکوهش او بی سبب میباشد. 251 اگر همه ی این زیان و بدی نه از گوهر جداگانه بلکه از ذات و خودی ایزد بوجود آمده ، 252 لازم است که ایزد دشمن و مخالف تمایلات (رون ) خود بوده باشد 253 این نیز که از هستی بزهکاری گفتگو شود بی آنکه گوهر انرا در نظر بگیرند بسیار فریبنده است 254 چنانچه اگر انگاشته شود جنایت از گوهر نیکی بوجود آمده فریبنده است ، هرگاه اهریمن نیز که مبدا ی بنیاد هر جنایتی است از افرینش و انجام کار ایزد جدا انگاشته شود فریبنده تر میباشد.
255 خلاصه اینکه : اگر نخست چیزی وجود داشت که بکام ایزد نبود ، اگر هر چیزی از اراده ی ایزد بوجود آمدهاست ، کسی گناه کار نمی باشد 256 نیز پیغمبر و آوردن دین بی علت بود ؛ 257 اگر سزاوار است هر کس گناهکار است تباه شود ، خیلی بیشتر سزاوار است که بنیاد نهنده ( بن کردار ) و نگهدارنده ( داشتار ) و آفریننده ی هر گونه بدی و جنایت از میان برود . 258 اگر گفته شود که : « بدی و جنایت از اهریمن یا مردم سر میزند » ، چون ایشان نیز از جانب ایزد افریده شده و بوجود آمده اند که بنیاد انها بشمار میرود پس باید که هم او علت و بنیاد بدی باشد 259 از بد بدتر است .
260 این نیز بنگریم که ؛ که همگی کیشها از ( زبان ) دستور خویش این گویند که بجماعت (رمه) خود . گفته و اندرز داده که : « ثواب کنید و از گناه بپرهیزید !» 261 بواسطه ی فریبندگی این سخن نمی اندیشید ، که از چه و از کدام بنیاد گناه آمده ، که درباره ی ان فرمان داده : « شما نباید آنرا بکنید و کسیکه کرد او را بدوزخ جاویدانی می افکنم !» 262چون ، اگر چنین بود ، برای ایزد نیافریدن آن( گناه ) آسانتر بود تا پس از آفریدن ، آنرا اشکار سازد و فرمان به پرهیز از ان بدهد .263 ازین رو ف نیز هیچ سود و بهانه ای برای آفریدن بدی نمی شناسم. 264 دیگر اینکه در کتب (نیوگان) آنها ف گفتار متناقضی درباره درباره ثواب و گناه دارد ، 265 که : « ثواب و گناه ف هر دو از منست ، 266 دیوان و جادو گران توانا نیستند که بکسی گزند برسانند . 267 نه کسیکه دین پذیرفت ثواب کرد نه کسیکه بدین بدرفت گناه کرد ف مگر به اراده ی من .» 268 در همین نامه بسیاری نا مربوط میگویید و نفرین به افریدگان میکند ، 269 که : « چرا مردم مایلند گناهیکه من برای آنها تعیین میکنم مرتکب شوند؟» 270 چنین بر میاید که اراده و کردار در دست خودش است ، و انها را بپاداش جسمانی و روحانی میترساند , 271 در جای دیگر گوید که : « من خود گمراه کننده ی مردمم ، چه اراده کنم پس راه راست را بنمایم ، لیکن اراده ی منست که بدوزخ روند . » {از این گونه اشارات به قران فراوان است مثل ان سوره شش انعام آیه 39- هرکرا خدا خواهد گمراه سازد و هر کرا خواهد براه راست اندازد . 14 ابراهیم ایه 32و 34 – خدایی که آسمانها و زمین را افرید و از اسمانها آب فرو فرستاد و بدان میوه رویانید که خورش شما باشد و کشتی را مسخر شما گردانید تا در دریا روان گردد و جویها را مسخر شما گردانید ... و از هر چه در خواستید شما را بهر ور ساخت و اگر نعمت خدا را شمار کنید بشمار آن نخواهید رسید . ابراهیم ایه 27 و 2و 4 – و رعد ایه 27 – از این قرار است : خدا گمراه سازد هرکرا که خواهد و رهنمایی کند هر کرا که خواهد ..ووای بر کافران از غذاب سخت ...و خدا ستمکاران را گمراه سازد ... و بگو بدرستی که خدا گمراه سازد هر کرا که خواهد ، و هر که که توبه کند باو راه خواهد برد.}
272 و جای دیگر گوید که : « خود مردم گناه کننده میباشند !»
273 باین سه طریق ( آیینه ) ایزد درباره ی آفریدگان خودش که طریق جداگانه دارند گواهی میدهد :274 یکی اینکه خود اهریمن است { از بند 269 نتیجه میگیریم } 275 یکی اینکه خود گمراه کننده ی آفریدگان است { از بند 271 نتیجه میگیریم } 276 و در دیگر او آفریدگان خود را در گمراه کردن { نگارنده بند 272 نتیجه میگیرد} به همکاری و همدستی اهریمن میافریند ! چون میترساند :« در جای است که من مسبب آنم و در جوای دیگر است که اهریمن .»
277 اما آنکه گوید که : « مردم خودشان گناه کنند » آنها را او بدستیاری اهریمن ساخته و خود او از جنایت و گناه دور است . 278 زیرا اگر مردم بحکم طینت ( گوهر ) خود جنایت کنند ایزد و اهریمن از گناه دور است هستند. 279 زیرا که هر گاه کار ایزد نباشد ، کار اهریمن نیز نخواهد بود .
................................................................
352 این نیز گویند که : « ایزد به آدم فرمود که ازین درخت در بهشت مخور !» 353 از ایشان باید پرسید ، 354 فرمانی که ایزد به ادم داد که : « از این درخت مخور » نیک بود یا بد؟355 اگر فرمان نیک بود ،پیداست که درخت بد بود ف 356 سزاوار نیست که ایزد بد بیافریند 357 اگر درخت نیک بود و فرمان بد بود ، از ایزد فرمان بد سزاوار نیست 358 اگر درخت نیک بود ، فرمانی که به نخوردن داد در خور خوبی و بخشایشگری ایزد نبود که از بندگان بیگناه خود چنین بخششی رادریغ بدارد .359 این نیز که گویند که : « ایزد هر کس را بخواهد به ایمان ( گروش ) و راه راست در اورد ، و بپاداش روش نیک ، او را خوشی جاویدان بخشد؛ 360 کسی را که نخواهد ببدینی و خدا نشناسی گذارد ، و باین سبب ، او را بذلت و دوزخ جاویدانی افکنند.» 361 بایداز ایشان پرسید 362 که : « کسیکه میل و اراده اش دین و ایمان بایزد و راه راست می باشد خوبست ، یا کسیکه قصد و اراده ی او بیراهی و بیدینی و خدا نشناسی ؟» 363 اگر گوییند : کسیکه میل و اراده ی او بدین ایزد و و راه راست است خوب میباشد ، 364 کنون آن مرد که در باره او اراده ؟؟؟؟/ اینست که میخواهد او را به بدبینی و گمراهی و خدا نشناسی بگذارد و هرگاه پیغمبر به یکنفر دوست باو دین ایزد و راه راست بیاموزد، 365 آیا ایزد برای بهتر است و سود مند تر است یا آن پیغمبر و آ« مرد ؟ 366 اگر گویند که اراده ایزد در باره ی او بهتر است » ازین گفتار چنین بر میاید که ، خدا شناسی و نپذیرفتن دین و بیراهی بهتر میباشد . این مغلطه پذیرفتنی و آموختنی ( چاششنی ) 367 اگر گویند که بدین راست آمدن و خداشناسی برای او بهتر و سودمند تر است ، 368 دلیل روشنی است که پیغمبر و ان مرد برای او بهتر است ؛ 369 زیرا مرد ی که راه راست ، خداشناسی را برای مردم لازم میداند و اراده بدان دارد خیلی بهتر از ایزد است. 370 کسانیکه بیراه و خدا نشناس و بیدین میباشند ، برای آنها اراده ی ایزد بسیار بد تر از اراده آن مرد است 371 این نیز که اگر بزه منشی و بزهکاری مردم به اراده ی ایزد است کنون از آنجاییکه ایزد موجد بزه منشی است ، پس بزه را در منش خود پرورید 372 او اهریمن را باز به بزه کردن خواند و اغوا کرد ، پس باید که بزه منشی ایزد و ارادهه اش بدان زورمند تر و بدتر از آن اهریمن باشد ؛ 373 چون نیز گوش کردن به اهریمن در بزهکاری از بزه منشی ایزد و نیز تمایلی که بدان دارد سر میزند کنون اشکار است که ایزد و گناهکارتر از اهریمن می باشد .
374 در باره سخنانیکه یاد کردیم ، 375 یکی ازین دو جنبه را دارست 376 یا همه راست و یا همه دورغ است 377 یا برخی راست و برخی دورغ است 378 اگر همه راست است ف هر سخنی که با این جور نیاید دروغ و برخی از آن دور است و دروغ می باشد .
379 اگر همه دروغ است ف هر سخنی که با این سخنان سازگار نباشد راست است و یا کمی از هردو در بر دارد >380 اگر اگر بخش از ان راست و بخشی دورغ باشد ، 381 پس انکه راست است از گوهر و سر چشمه راستی سر میزند 382 و انچه دروغ است از گوهر و بنیاد دورغ سرچشمه میگیرد 383 بنیاد دو است : یکی راست و دیگری دورغ



{{{ دوستان گرامی تمام مطلب با سعی در امانت داری ثبت شده، باشد که شما نیز دری برای تفکر بیابید و راهی نو از درونتان پیداکنید تا ماورای حقیقت نیز برای مان مریی شود اگر یافتید ما را یاری کنید و اگر نیافتید مارا فراموش نکنید شاید راه شما بهتر و مستحکم تر از راه من است باتشکر عصاری}}}